خانواده نهادی است اجتماعی،که درگذرزمان دستخوش تغییرات بیشماری گردیده ومسائل ومشکلاتی عدیده فراراه آن قرار گرفته است.امروزه جامعه ما چالش های اجتماعی عمده ای دارد.یکی از آنها، که وضعیت آن بسیاروخیم ودهشتناک است،کودکان تک سرپرست می باشد.خانواده تک والدبه معنای آن است که پدریا مادربه تنهایی نقش والدراایفا می کند.در این خانوادهها فرزندان تنها با یکی از والدین خودودراکثر مواردبامادر زندگی میکنند.این پدیده برساختارخانواده درسالهای اخیراثرگذارده وباسرعت سرسام آوری روبه افزایش بوده که حاصل،عواملی نظیرمرگ،ترک،جدایی یاطلاق می باشد.این شکل ازخانواده به لحاظ ساختار خاص اجتماعی، اقتصادى و فرهنگی،در اکثرجوامع به چشم مى خورد،ولی اطلاعات نسبتاًکمی درباره آن وجودداشته وکمتراین موضوع درک شده است.
روانشناسان معتقدندکودکانی که درخانواده های تک سرپرست رشدمی کنند،مستعد انحراف در آینده بوده ودرنتیجه فرآیند هویت یابی،دلبستگی وسلامت روانی آنان دچار اختلال می شود،چراکه راه رشد وتربیت آنها به درستی طی نشده است.خانواده محل اولیه تکوین شخصیت کودک وزمینه ساز تحول و تکامل بعدی او می باشد،ازاین حیث حضور مستمرهردو والددرخانواده ومشارکت فعالانه آنهادرقبول مسئولیت های معین و فراهم نمودن شرایط جهت رشدوپرورش کودک بسیار حایزاهمیت است. اگر حضور یکی از والدین در اثر طلاق، مرگ و…در خانواده قطع شود. آثار بسیار زیان بار و عمیقی بر ذهن و روان کودکان باقی می گذارد. چنین شرایطی، کودک را گرفتار زندگی ناخواسته ای می کند که خیلی زود،بسیاری ازآسیب های اجتماعی راتجربه خواهد کرد.این امربرعملکردتحصیلی، سازگاری اجتماعی،عزت نفس و موقعیت های شغلی واجتماعی آینده آنهااثرات منفی پایدارو دامنه داری خواهد گذاشت(حبیبی،1376).
بنابراین انتقال ناگهانی سرپرستی ازهمسر به مادر باعث به وجود آمدن رشته ای از ناامنی هاووظایف مضاعف شامل از دست دادن درآمد،تربیت فرزندان،ایفای نقش دوگانه (پدر و مادر) برای زنان می شو د. به همین دلیل انجام تحقیقاتی درزمینه سلامت روانی فرزندان بی سرپرست وتک سرپرست ازاهمیت ویژه ای برخورداراست(شادی طلب،1384).
2-1بیان مسئله
اصطلاح هویت[1] از دههی 1950رایج شدهاست. هویت یک ساختار روانی- اجتماعی است که بذر شکلگیری آن درسالهای پیش ازنوجوانی پاشیده شده است.اریکسون[2] ودیگرروانشناسان معتقدند،تمایل به هویتیابی ازنوجوانی شروع میشود.ازمشخصههای اصلی هویت،انتخاب ارزشها،باورهاوهدفهای زندگی است،شکلگیری هویت درنوجوانی بارشدفکرواحساس،اخلاق،رشدعواطف وعزت نفس ارتباط قوی دارد.از جمله عواملی که بررشدهویت تأثیر میگذاردشخصیت،خانواده،مدرسه و جامعه کوچک و بزرگ است.هویت با ویژگیهای شخصیت ارتباط دارد، انعطافپذیری،بازبودن ذهن فردونداشتن تعصب در برخورد با ارزشها و باورها، هویت پخته را تشکیل میدهد. (بخشایش و رضایی مقدم، 1390).
اریکسون به تأثیرنیرومندگروههای همتابررشدهویت من درنوجوانی اشاره میکندوازطرفی معتقدبودکه عوامل اجتماعی وتاریخی،شکلگیری هویت راتحت تاثیرقرارمیدهند(شولتز[3]؛به نقل ازشهرآرا؛ 1383).
انتخاب اصطلاح بحران هویت[6]برای انتقال از نوجوانی به بزرگسالی، اشاره به حساسیت این دوران دارد؛ زیرا در این دوران است که فرد یا موفق به تعریفی مناسب و قابل قبول از خود میشود که با شرایط فردی و اجتماعی او هماهنگ است و یا اینکه دچار سردرگمی میگردد.
بحران هویت که نوجوان را به ابهام و سردرگمی می کشاند، دارای عوارضی به شرح زیر است.
1- اختلال در احساس زمان و وقت است، دسته ای نوجوانان وقت خود را به بطالت می گذرانند و در مقابل این دسته، برخی نوجوانان نیز احساس می کنند که زمان به سرعت می گذرد و هیچ گاه وقت و زمان کافی برای انجام امورشان را نخواهند داشت.
2- احساس شدید نسبت به خویش است.دراین حالت تفکر نوجوان همیشه مشغول خصوصیات شخصی یا شغلی و نقشی است که بر عهده داردو نمی تواندافکارش راازدایرۀ تنگ خویش آزادسازدبه عبارت دیگر نمی تواند از خود فراتر برود.
3- هویت منفی است،در این صورت نوجوان وظایف و نقشی را که به واسطه خانواده یا اجتماع برایش مناسب تشخیص داده شده وبه وی محول شده با تمسخر یا پرخاشگری و حالتی خصمانه ردمی کندو ممکن است رفتاری عجیب و غریب و نامانوس با اجتماع از خود نشان دهد.
اگرچه بیشترپژوهش ها درموردشکل گیری هویت بادانشجویان ودانش آموزان دبیرستانی انجام شده است، هم اکنون مطالعاتی دررشدهویت وجودداردکه تفاوتهای فردی مهمی رادردانش آموزان دبیرستانی آشکارساخته اند.این یافته هانشان می دهندکه دانش آموزانی که دراندازه گیری هویت نمره بالای میانگین می آورندقابل اعتمادتر،سازگارتر،خودپذیر،وازلحاظ شخصی منسجم تراز دانش آموزانی هستندکه نمرات رسش آنهاپایین ترازمتوسط است(رجب پور،1386).
یافته هادوسک وفلاهرتی(1981)خاطرنشان می سازدکه زمینه های اجتماعی تجربه های نوجوانان درتجربه روان شناختی بحران هویت نقش دارند(شهرآرا،1383).
بنابراین درمورد رابطه سلامت روانی وسبکهای هویت می توان این چنین استدلال کرد،که گم گشتگی هویت(هویت مغشوش)به حالت بلاتکلیفی درزندگی اطلاق می شود.دراین وضعیت تعهدات نسبت به هرشخصی یامجموعه ای ازباورها واصول اگروجودداشته باشد بسیارکم است.درعوض،تأکیدعمده برنسبیت وغنیمت شمردن لحظه است.فردازهیچ حوزه ای ازلذت فردی چشم پوشی نمی کند.هسته اصلی در شخصیت فردوجودندارد،نقش های اجتماعی آزموده شده وسریعاًرها می شوند،شخص بدون خود بلاتکلیف وسرگردان به نظر می رسد(شهرآرا،1383).
دروضعیت گم گشتگی هویت،فردهیچ گونه انتخاب ثابتی درمورد تعهدات خودنداردوبه جستجو واکتشاف نیزنمی پردازد.(کروگر[7] ؛ به نقل ازشهرآرا،1383).
مشخصه اصلی نوجوانان دارای هویت زودرس،پرهیزکردن فردازاکتشاف فعال و انتخاب خودمختاراست.انگارفردازپذیرش مسؤولیتی که همراه باآزادی فردی است،وحشت دارد.اگربا موقعیتی روبه روشودکه درآن ارزش های والدین ودیگران کارایی نداشته باشد،به سختی احساس ترس می کند.این افراد میزان زیادی همخوانی،انعطاف پذیری ووابستگی به مراجع قدرت از خودنشان می دهند.آنها معمولاً تکانه ای هستندواستقلال واعتمادبه نفس کمی نشان میدهند(بروزنسکی،1989 ؛به نقل ازشهرآرا ،1383 ).
درهویت دیررس نوجوانان درحال تجربه وجستجومیان گزینه های مختلف است وهنوز به ارزش ویااعتقادخاصی تعهدپیدا نکرده اند.این دسته ازنوجوانان به طورپیوسته درحال آزمایش وتجربه ارزش ها،رفتارها وعقاید مختلف هستند ولی هنوز تعهدی به این ارزش هاورفتارها پیدانکرده اند.
درهویت موفق افراد دربرابرتغییرات ناگهانی محیط خودرانمی بازندوقدرت انعطاف آنها نشان دهنده شیوه ارتباط آنهابا جهان اطراف است.غالباً متفکرودرون نگرندودرشرایط فشارزاعملکرد شناختی منطقی ومعقول دارند.آنهامطابق بامعیارهای درونی خودکه ممکن است دربرگیرنده شکل تغییریافته ای ازخواسته های والدین باشد،قضاوت می کنندوبه عقایددیگران برای تصمیم گیری های خودوابستگی کمتری دارند.این افرادغالباًخلاق ونوآورندوازشیوه های تصمیم گیری منطقی بهره می برندوازنظر استدلال اخلاقی درسطح اخلاق قراردادی قراردارند(فیلیپس وبلوستین[8]،1990 ؛ به نقل از شهرآرا؛1383).
پژوهش اخیر به طورثابتی ارتباط روشنی بین حالات پیشرفته ترهویت ومیزان رشدبه ویژه ارتباط مثبتی باسطح رشدخود(لئووینگر[9])،عملیات صوری(پیاژه)واستدلال اخلاقی(کلبرگ)نشان داد.همچنین با سلامت روانشناختی،سازگاری سالم روان شناختی،کنارآمدن ومقابله بافشار،خودکارآمدی فردی،اضطراب پایین ومنبع کنترل راتر[10]رابطه مثبت نشان داد(واترمن[11]،1992؛ به نقل از شهرآرا،1383).
گراتوونت وکوپر[12](1985)درمطالعات خودنشان دادندهرچه سطح ارتباطات درخانواده افزایش یابد فضای مناسبی برای رشدهویت به ویژه تحریک فرددرجستجوی وتجربه مسایل مختلف فراهم می شود( همان منبع).
واترمن(1992) درمطالعات خودنشان دادکه تفاوت بین هویت دیررس واکتساب هویت اساساً عاطفی است.افرادی که دراکتساب هویت مضطرب نیستندحال آن که افرادی که درهویت دیررس به سرمی برند اضطراب راگزارش می کنند(شهرآرا1383).
بالبی معتقداست که این گره های هیجانی متقابل که منجربه نزدیکی مادروکودک می گردندنخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند.ابتدادرماه های نخست پس ازتولد،دلبستگی برای نوزادشامل تعاملهای ساده وبازشناسی ادارکی نشانه می باشد.امادرپایان سال اول زندگی،کودک به گونه ای به مادر دلبسته می شود که درموقع جدائی ازاوعلائم درماندگی واستیصال راازخودنشان می دهد.بنابراین بااین تعریف می توان به چندویژگی دلبستگی پی برد:تقرب جویی کودک به چهرهدلبستگی[20]،احساس درماندگی [21]درموقع جدایی ازچهرهدلبستگی وپناه بردن واحساس آرامش درکناراودرموقعیت های تنیدگی زااست (خانجانی ،1384 ).
بالبی درتأکیدبراهمیت ارتباط مادروکودک معتقداست آنچه که برای سلامت روانی کودک ضروری است،تجربه یک ارتباط گرم،صمیمی ومداوم یامادرجانشین دائم اوست.اومعتقداست که بسیاری ازاشکال روان آزردگی واختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک ازمراقب مادرانه ویاعدم ثبات رابطه کودک باچهره دلبستگی است(بالبی، 1973 ؛به نقل ازخانجانی،1384).
بالبی تاکید میکند که هیجانها جزء اساسی دلبستگی هستند و نیز کودکان با سبک دلبستگی ایمنی دارای تجارب سرشار از ایمنی و به دور از اضطراب مختل کننده هستند و در مقابل، کودکان با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دو سوگرا) دنیا را محیطی ناامن واسترسزا تصور کرده و توانایی موثر و سازنده با مشکلات و موقعیتهای تنشزا را ندارند.به طور کلی کودکان با سبک دلبستگی ایمن خواهان تعامل و همکاری و رفتار چسبندگی به مراقب خود بوده و در حضور او احساس راحتی میکنند.کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی ازاین که به رابطه دوسویه با مراقب خویش بپردازند اجتناب کرده و رفتاری حاکی از عدم راحتی نشان میدهند.در نهایت کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دو سو گرا رفتار متعارض با مراقب خویش نشان میدهند،که ازیک طرف خواهان گرایش به مراقب و تعامل با او بوده و از سوی دیگر خواستار گریز یا اجتناب ازاو هستند(بالبی،1950؛به نقل ازخانجانی،1384).
مطابق دیدگاه جان بالبی،مهمترین دلیل تداوم وپیوستگی بین تجربه دلبستگی کودکی ودلبستگی در دوران نوجوانی ونوجوانان،الگوهای فعال درونی[22]است.الگوهای فعال درونی،مدلهایی هستندکه ازتجربیات کودک بامراقبت کنندههابه وجود آمدهاندونشان دهندهی وضعیت فعلی شناختی است که افرادرا به سوی این راههاواین تجربهها که منطبق بااین مدلها هستندهدایت میکنند(بالبی،1973؛به نقل از خانجانی،1384 ).
درتبین رابطه بین دلبستگی وسلامت روانی می توان گفت که نوع رابطه دلبستگی فرددردوران کودکی ازعوامل مؤثردرایجادآسیب های روان شناختی دردوره های بعدی زندگی محسوب می شود.ازچشم انداز دلبستگی،اختلال های اضطرابی ناشی ازتحریفی است که درکاردکرسازگارانه اضطراب درتحول اولیه ،پدیدمی آید.درنتیجه کودکانی که تاریخچه دلبستگی ناایمن دارند به احتمال زیاد روابط غیرحمایتی برقرارکرده وبه آسانی گسسته می شود.کودکان اجتنابی،خودرا مستحق مراقبت ندانسته وسبک رفتار انزواطلبی رااتخاذنماید.هیجان های کودکان بی ثبات،به جای ترمیم روابط بیشترموجب تخریب آنهاشده ومانع روابط نزدیک وباثبات می شود(اسروف وهمکاران، 1999؛به نقل ازخانجانی،1384).
نظریه دلبستگی بالبی(1973)ریشه های پرخاشگری وبزهکاری راباتجربه اولیه ناایمنی ونادلبستگی که وی آن رانبود آشکاراعتماد وعلاقه نسبت به افراد مهم زندگی تعریف کرده است.
تحقیقات ترویسی (2001)نشان داده افرادی که مبتلا به افسرده خویی بودند سبک دلبستگی ناایمنی داشتند.الگوهای آشفته دلبستگی درنوباوگی، حاصل رفتارهای ترساننده ویاسردرگم کننده والدین می باشد.
لیوتی(1992)استدلال کردنوباوگانی که تاریخچه دلبستگی آشفته دارند،درواکنش به تعارض یادرددرونی،ممکن است جنبه های بخصوصی ازتجربه راجداکرده ونتوانند درروابط سازمانی منسجمی ازخودودیگراایجادکنند.این کودکان ممکن است نتوانند توانایی کنارآمدن سازگارانه کودکان عادی رابه دست آورند.بنابراین می توان گفت که نوع روابط مادر–نوجوانان ومیزان ایمنی بخشی وحمایت گری مادردر ارتباط بانوجوان دربهداشت روانی واحساس ایمنی اومؤثراست.درنهایت دلبستگی ناایمن دردوران کودکی به اختلال های روانی متعددی دردورهنوجوانی وجوانی منجرمی شود.
سلامت روانی[23]به طورکلی برای کسی به کارمی رود،که درسطح بالایی ازسازگاری وانطباق رفتاری و هیجانی قراردارد،نه صرفاً کسی که بیمار روانی نیست.اصطلاح سلامت روان متاسفانه اندکی باابهام به کار می رود وبعضاً باعث اشتباه می شود،زیرا بیشتر مردم،آن راصرفا نیازاشخاصی می دانند که ناراحتی یا اختلال روانی دارند و بایدبابه کاربستن توصیه های متخصصان روان درمانی بهبودیابند.در این معنا سلامت درمقابل سلامت جسم قرارمی گیردودر ضمن تصورمی شود که سلامت روانی ازسلامت جسمی جداست که هر کدام ازاین پندارها خطاست.منظورازسلامت روانی یا عقلی،فعالیت هایی است که برای کمک به اشخاص،در رنج،انجام می گیردتاایشان راازمشکل نجات دهدوهمچنین مردم رادرپیشگیری ازگرفتاری وآشفتگی راهنمایی می کند.
در سال 1948 سومین کنگره جهانی بهداشت روانی که درلندن تشکیل شد، برای سلامت عمومی یک تعریف دو قسمتی ارائه میدهد:
1- سلامت عمومی حالتی است که از نظر جسمی، روانی و عاطفی در حدی که با سلامت روانی دیگران انطباق داشته باشد، برای فرد مطلوبترین رشد را ممکن میسازد.
2- جامعه خوب جامعهای است که برای اعضای خود چنین رشدی را فراهم میکند و رشد خود را تضمین میکند و نسبت به سایر جوامع بردباری نشان میدهد.به صورت کلی، میتوان ویژگیهای فرد بهنجار را به صورت موارد زیر مطرح نمود:
1- اصل واقعیت:شاید کلیترین ویژگی فرد سازگارآن است که نسبت به خود واقعبین است.
2- خودشناسی:ناسازگارنوعاً کسی است که درباره انگیزههای واقعی خویش، خودرافریب میدهد. بنابراین بهداشت روانی هرگزازکیفیت بهداشت جسمانی انسان هاغافل نخواهدبود.سه جزءمهم برای بهدا شت وجود دارد:سلامت جسمی،روانی،اجتماعی.می توان گفت سلامت روانی به معنای ایجادتعادل لازم بین محیط زندگی و نیازهاوخواسته های انسان است وهمواره حوادث و فشارهای روانی باعث می شونداین تعادل به هم بریزدیادرمعرض خطرقرارگیرد.برای همین سلامت جسم وروان بسیار به هم وابسته اند و همان طور که می توان با آموزش های مختلف و ارتقای آگاهی مردم،از بیماری های جسمی پیشگیری کرد.بطور کلی سلامت روانی،یعنی قدرت آرام زیستن و با خودودیگران درآرامش بودن است،آگاهی ازدرون و احساسات خویشتن است، قدرت تصمیم گیری دربحران ها و مقابله بافشارهای زندگی است.شخصی که از سلامت روانی بالایی برخورداراست ازکاروزندگی خوداحساس رضایت داردوازوقت خوداستفاده مفید می نماید،بادیگران از در تفاهم وارد می شودوبرای احساسات وعواطف مردم ارزش قایل بوده و آنها را محترم می شمارد. بنابراین، سئوال پژوهش حاضر این است که آیا بین سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روانی فرزندان زنان سرپرست خانوار(تک والد) وتحت حمایت سازمان بهزیستی رابطه معنی داری وجوددارد.
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
پسران به دلیل آنکه والد همجنس خود را از دست داده، نسبت به دختران دارای موقعیت حساستری هستندو بیش ازدختران تحت تاثیراین فقدان قرار میگیرند(بخشی،1371).
همچنین این موضوع قابل توجه است که تأثیراختلاف زناشویی روی پسران بیشتر از دختران است.( نلسون و ایزایل[25] ؛به نقل ازمنشی طوسی،1379)
نتایج کاربرروی دانشآموزانی که مادرسرپرست خانواده بوده نشان میدهد،این دانشآموزان نسبت به دانشآموزان عادی به نسبت کمتری ازامکانات زندگی ورابطهءاعضاءخانواده باخودشان راضی هستند.ولذا از نظرسازگاری فردی واجتماعی درمراتب پایینترقرارمیگیرند.دختران چون بامادران خودهمانندسازی می کنندبافقدان پدربهترکنارمیآیند.پسران به فعالیتهای گروهی علاقه کمتری نشان میدهند(محمدی ,1371 ).
براساس مطالعات ویلیام گلستون[26](1970)ازدانشگاه مریلند،ساختارخانواده عامل مستقلی است که برروی آسایش وسلامت کودکان مؤثراست.حتی باوجودوضعیت مناسب درآمدخانواده،تحصیلات والدین و پیشینه خانوادگی،کودکان خانواده های تک والدبرای رسیدن به مرحله بزرگسالی بامشکلات زیادی مواجه هستند.
گیوتمن وروسنبرگ[27] (2003)ولنسفورد[28](2009) درتحقیقات خودبه این نتیجه رسیدند،که سازگاری کودکان تک والدبه طورمعنی داری متفاوت ازسازگاری کودکان دووالداست.
براساس مبانی نظری هویت ویافته های پژوهشی ،عواملی خانوادگی ،فرهنگی واجتماعی وتفاوتهای فردی ازجمله عواملی هستندکه فرایندهویت یابی راتحت تأثیر قرارمی دهند یکی از مؤلفه های متزلزل کننده پایه های خانواده طلاق می باشد. فرزندان طلاق، برحسب سن آنها و طول مدت تنش قبل از طلاق و اثرات محرومیت از والدجدا شده وسایر وامل دیگر مرتبط با این محور ،دارای خصوصیات ویژه روان شناختی می شوند،مشکلات افت تحصیلی،رفتاری،عزت نفس پایین وروابط بین فردی, صرف نظر از عامل جنس وسن, دربین بچه های طلاق بیشترازبچه های غیرطلاق گزارش شده است( آماتو، 2001؛به نقل ازقمری،1389).
طلاق والدین برای نوجوانانی که هنوزدستخوش تغییرات متعددهستند،می تواندبه یک موقعیت پر فشاری اضافه شود.کشمکش خانوادگی وجدایی ازیکی ازوالدین،ازمشکلات آشکاری است که بایدبا آنها مواجه شد.به علاوه این که طلاق غالباً نیازاقتصادی،تغییراتی درمحل سکونت،همسایگی ومدارس،پریشانی عاطفی مداوم والدین وبازسازی نقش ها وروابط خانوادگی رادربرمی گیرد.(هترینگتون،هیگن وآندرسون 1989؛به نقل ازقمری1389).بطورکلی،مطالعات تأثیرات طلاق حاکی ازآن است که دوسال متعاقب طلاق، یک برهه گسیختگی اجتماعی وعاطفی هم برای کودکان وهم برای نوجوانان است(امری،1988).
یافته های تحقیقاتی دلالت برآن داردکه هم پسرهاوهم دخترهابه احساس خشم ورنجش اخلاقی نسبت به والدین خودتمایل دارند.برخی نو جوانان باکندن ازخانواده های خودرفتاردوری جویانه نسبت به هردووالدواکنش نشان می دهند،نوعی دوری گزینی که بنظر می رسدبه آنها درسازگاری باطلاق والدین کمک می کند (هترینگتون و همکاران،1989).
نوجوانانی که بایکی ازوالدین یادیگری می مانند،مشکلات بیشتری رادرنیل به استقلال درسال های نوجوانی تجربه می کنندتاآنهایی که دوری گزیده وبه شیوه خاص خودباطلاق کنارآمده اند.اثرات مخرب طلاق می تواندبرای پسران بیش ازدختران باشد،به ویژه هنگامی که مادر،والد حضانتی است(بوردوئین ووهنه گلر [29]،1987 ) .
هترینگتون(1972) دریافت دخترانی که پدران آنها به علت طلاق یاترک خانه غایب بودند،روابط سازشی کمترمثبتی رابا افراد مذکرتجربه کردندتادخترانی که پدران آنهادرگذشته بودندیاآنهایی که هنوز باهردووالد زندگی می کنند.یافته های پژوهش های اخیر،برخی سودمندی های احتمالی بزرگ شدن درخانواده هایی راکه سرپرستی آنها برعهده مادران مجرداست آشکارساخته است(بابرواکلز[30]،1992). مثلاًنوجوانان می توانند حس نیرومندی ازعزت نفس ومسئولیت شخصی راظاهرسازد زیراسهم بیشتری ازمسئولیت های خانه به عهدهآنها است.همچنین نوجوانان قادرندآرزوهای شغلی وارزش های خانوادگی کمترقلبی راظاهرسازند.بنابراین آسیب پذیری نوجوانان درمقابل فشارهای ناشی ازطلاق ممکن است به شکل گیری وتکامل احساس هویت آنهاصدمه بزندوباعث ایجاداحساس ناامنی،عدم اطمینان،اضطراب وعدم ثبات فردشودودر نتیجه منجربه عدم توانایی درانتخاب شغل یا ادامه تحصل،غالباً نمودی ازبحران هویت یاگم گشتگی درنقش اجتماعی است.بسیاری ازنوجوانان دراین حالت احساس پوچی،ازخودبیگانگی،تنهایی وغربت می کنند و حتی گاهی به دنبال هویت منفی می گردند.هویتی کاملاً مخالف آنچه والدین وجامعه برای آنها درنظرگرفته اند(شاملو،1370).
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر می رسند.همچنین روحیه وسواسی و اضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود(حسینی،1377).
به دلیل فقدان،پدرمسائل روحی وروانی بسیاری برای دختران ایجادمی شود که ازجمله آنهابدبینی به جنس مرد،بی خبرماندن ازروحیات وساختاروجودی مردان است که گاه آسیبهای آن درازدواج چنین دخترانی آشکارمی گردد.همچنین احساس بی پناهی وضعف شخصیت دراین دختران بروزمی کند.درصورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی وشخصیتی واختلال دررشد ذهنی،اجتماعی واخلاقی فرزندپدیدمی آید.یک پدر هرچه تلاش کندوبتواندنقش مادرراباموفقیت بازی کند،نخواهدتوانست نیازبه عواطف مادرانه رادرکود کان ارضا کند،به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گرددکه دراین حال فرزندان پدرراازدست می دهندوبرکمبودهای آنان افزوده می شود.(گواهی،1377).
از طرفی زندگی بایک والدوبی ارتباط بودن باوالددیگرموجب می شودکه کودک شناخت صحیحی ازجنسیت وصفات روحی وبیولوژیکی والددیگر پیدانکند،لذاپسرهایی که بامادرزندگی می کنند، ممکن است بابسیاری ازصفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانندوبرعکس دخترانی که تنهاباپدرزندگی می کنند، احتمال داردازشناخت الگوهای رفتاری زنان واصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند (طاهری، 1366).
نظریۀ دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه بدلیل طلاق در ایجادرفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند( بالبی وآینسورث، 1965 ؛ به نقل از دادستان؛ 1382).
درهرحال وقتی نحو ه عملکرد خانواده مناسب ودارای روابط گرم و صمیمی باشد، منجر به دلبستگی ایمن در افراد خانواده می شود و چنانچه نحوه عملکردخانواده ،بنابه دلایل نامناسب و از روابط ضعیف و سرد برخوردار باشد، باعث ایجاد دلبستگی ناایمن اجتنابی می گرددو از طرف دیگر، اگر نحو ه عملکرد خانواده باعث ایجاد وابستگی زیاد (تظاهرات و شدت عاطفی زیاد )شود دلبستگی دوسوگرا در افراد خانواده شکل می گردد. به طور کلی می توان چنین تبیین نمود که نحو ه عملکرد خانواده ، کیفیت نگهداری و نحو ه تعامل بین افراد خانو اده تعیین کننده نوع دلبستگی در کودک ،نوجوان و بزرگسال می باشد(مشهدی،1388)
1-4 اهداف تحقیق
هدف کلی :
تعیین رابطه سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روان فرزندان زنان سرپرست خانواده سازمان بهزیستی شهرتبریز.
اهداف جزئی:
1- تعییین رابطه هویت موفق(کسب شده) باسلامت روانی فرزندان تک والد
2- تعیین رابطه هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد
3- تعیین رابطه هویت کلیشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد
4- تعیین رابطه هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان تک والد
5-تعیین رابطه سبک دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والد
6-تعیین رابطه سبک دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والد
7-تعیین سهم هریک از سبک های هویتی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد
8-تعیین سهم هریک از سبکهای دلبستگی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد
9-تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد
10- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد
11- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد
12- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد
13-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد
14-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد
15-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد
16- تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد
1 -5 سئوالات پژوهش:
1- کدامیک از سبکهای هویتی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟
2-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند. ؟
3- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟
4-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والددارند.؟
5- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟
6- کدامیک ازسبکهای دلبستگی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟
7- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند.؟
8- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟
9-کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والد دارند.؟
10- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟
1 -6 فرضیه های تحقیق
1- بین هویت موفق(کسب شده) با افزایش سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجود دارد.
2- بین هویت کیلشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.
3- بین هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجودارد.
4- بین هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.
5- بین دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.
6- بین دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.
در متون اسلامی سبک های فرزندپروری[1] فعالیتی پیچیده شامل رفتارها، آموزشها، تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر می گذارد. از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) سه حق را بر پدر لازم می دانند که یکی جدیت در تربیت اوست. ایشان می فرمایند: فرزند بر پدر سه حق دارد؛ انتخاب همسر مناسب برای او، نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزند (بیرامی، بهادری و خسروشاهی، 1389).
از نظر تاریخی مدارس همواره بر آموزش تحصیلی کودکان، تقویت مهارت های آنها در خواندن، نوشتن و حساب کردن متمرکز بوده اند، اما امروزه متخصصان آموزش و پرورش دریافته اند که چالش های عصر جدید و خواست های کنونی جامعه، نیازمند مهارت های افزوده ای در حیطه آگاهی هیجانی، تصمیم گیری، تعارض اجتماعی و حل تعارض اند (نیکوگفتار، 1388). بارها اصطلاح پرخاشگری[2] را شنیده ایم، اما هنگامی که می خواهیم آن را تحلیل یا تعریف کنیم کاری بسیار مشکل است و این اصطلاح مبهم به نظر می رسد، کشتارهای دسته جمعی، قتل های انفرادی، تجاوز، تبعیض، محروم کردن از حقوق اولیه، همه گویای چهره زشت و خشن انسان نسبت به همنوعان خود است (کریمی، 1385). نتایج پژوهش ها نشان داده است که پرخاشگری از شاخص های مهم پاره ای از اختلالات روانی مانند اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضداجتماعی به شمار می آید. همچنین رفتار پرخاشگرانه با بیماری های جسمانی مانند بیماری قلب و عروق و سردرد تنشی نیز در ارتباط است. علاوه بر این، پژوهش های دیگر نشان می دهد که افراد پرخاشگر نسبت به سایرین از نظر شیوه تفکر متفاوت هستند، آنها راهبردهای مثبت کمتری نسبت به افراد دیگر ارائه می دهند، بیشتر اطمینان دارند که راهبرد پرخاشگرانه سازگارانه تر است و این طور قضاوت می کنند که راهبردهای پرخاشگرانه کمتر باعث آسیب می شود (عارفی و رضویه، 1388).
نظریه هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می کند. با توجه به اینکه پرخاشگری نوعی، هیجان محسوب می شود و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است به نظر می رسد با استفاده از آموزش هوش هیجانی و بکارگیری سبک های فرزندپروری، بتوان پرخاشگری را در افراد مهار کرد. ارتباط هوش هیجانی با عملکرد بهتر و موفق تر در محیط های تحت تنیدگی و همراه با فشار روانی اجتماعی نشان داده شده است. این پژوهش هم بدنبال مطالعه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر است.
دیدگاه های نظری، عوامل مختلفی را در بروز رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر می دانند. فابیان[12] (2010) ارتباط بین اختلالات عصب شناسی و عصب روانشناختی، و پرخاشگری و خشونت را شایان توجه می داند. مک اندرو[13] (2009) نقش و مقدار ترشح هورمون ها در بروز رفتارهای پرخاشگرانه را مؤثر می داند. از نظر دانگجوسو و همکاران[14] (2008) تعاملات نامناسب بین سیستم های سروتونین و دوپامین در کرتکس پیشانی احتمالاً ساز و کار مهمی است که ارتباط بین پرخاشگری تکانشی و اختلالات پیرو آن را به دنبال دارد. دیدگاه یادگیری اجتماعی عوامل مختلفی مانند تجربه های گذشته فرد، پاداش هایی که از تجربه های گذشته یا حال نصیب افراد می شود و مشاهده رفتار دیگران را در بروز پرخاشگری مورد توجه می دانند (به نقل از ریچاردسون و هاموگ[15]، 2007).
هوش هیجانی[16] آخرین و جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط بین تعقل و هیجان است. علی رغم دیدگاه ها، نگاه واقع بینانه به ماهیت انسان نشان می دهند که انسان برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیت های هیجانی و منطقی وابسته است. در برخی مواقع محققان ادعا می کنند که خود آگاهی و زندگی درونی به طور چشم گیری توسط تجربه های هیجانی مشخص می شود، لذا هوش هیجانی می تواند با مشکلات هیجانی زیادی که ریشه در تجارب میان فردی و درون فردی دارند، مرتبط باشد (آستین و همکاران[17]، 2005). در این پژوهش هم این سؤال مطرح است که آیا سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه دارد؟
شیوه های فرزندپروری را می توان مجموعه ای از رفتارها دانست که تعاملات والد- فرزند را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند. بامریند[19] (1991) که مطالعات طولی برجسته ای را با مشاهده تعامل های والدین با فرزندان خود انجام داد، شیوه های فرزندپروری را شامل رفتارهای گوناگون متنوع و بهنجار و طبیعی می داند. بامریند دریافت که شیوه های مختلف فرزندپروری والدین در دو بعد با یکدیگر تفاوت دارند. بعد اول توقع و کنترل و بعد دوم پذیرندگی و اجابت کنندگی می باشد. ترکیب گوناگون دو بعد توقع/ کنترل و پذیرندگی/ اجابت کنندگی چهار شیوه فرزندپروری را به وجود می آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است؛ مقتدرانه،
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
مستبدانه و سهل گیرانه. چهارمین شیوه یعنی شیوه کناره گیر (مسامحه کار) را محققان دیگری مورد مطالعه قرار داده اند. سبک مقتدرانه با پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب مشخص می شود. سبک مستبدانه از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین و از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین با سبک فرزندپروری سهل گیرانه روش مهرورز و پذیرا را نشان داده، متوقع نیستند و کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند. این والدین به فرزندان خود اجازه می دهند تا در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی اگر هنوز قادر به انجام این کار نباشند. بامریند دریافت که مطلوب ترین نتایج تحولی که سبب سازگاری های مختلف در فرزندان در رشد همه جانبه آنان می شود، با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین در ارتباط است (به نقل از برنز[20]، 2006).
پرخاشگری رفتاری اجتناب ناپذیر یا تغییرناپذیر نیست، برعکس چون ناشی از تعامل پیچیدهای بین رویدادهای بیرونی، شناخت ها و ویژگی های شخصی است، می توان آن را پیشگیری کرد یا کاهش داد. روش های مختلفی برای پیشگیری و کنترل پرخاشگری پیشنهاد شده است که از آن جمله می توان به درمان اختلالات عصبی[21] و عصب روانشناختی[22]، اصلاح عادت غذایی افراد، از بین بردن زمینه های ناکامی و حضور الگوهای غیرپرخاشگرانه اشاره کرد. میر و همکاران[23] (2008) نقش مداخله های شناختی، دارلی و همکاران[24] (2000) نقش تنبیه و کارمانز و همکاران[25] (2003) بخشایش را در کاهش پرخاشگری مؤثر می دانند (آقایی نژاد و همکاران، 1392).
با توجه به مطالب فوق، این پژوهش هم با هدف مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در نوجوانان دختر شهرستان سیاهکل به اجرا در می آید. در همین رابطه سازمان ها، افراد حقیقی و حقوقی مختلفی از یافته های این تحقیق بهره مند خواهند شد که از آن جمله می توان به؛ سازمان های روانپزشکی، بهزیستی، آموزش و پرورش، مدیران، دانشجویان، معلمان، اولیاء دانش آموزان و کلیه افرادی که علاقه مند به کسب آگاهی در زمینه موضوع پژوهش هستند اشاره کرد.
1-4-1- هدف اصلی: مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر
1-4-2- اهداف فرعی:
– مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر
– مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر
1-5-1- سؤال اصلی: آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟
1-5-2- سؤالات فرعی:
– آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟
– آیا بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟
1-6-1- فرضیه اصلی: بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.
1-6-2- فرضیه های فرعی:
– بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.
– بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.
[1] – Parenting Style
[2] – Aggression
[3] – Mental Health
[4] – Sukhodlsky & et al
[5] – Importing
[6] – Nicholson
[7] – Eemotional Intelligence
[8] – Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorder
[9] – Delvecchio & Olivey
[10] – Matson
[11] – Dunn & Fait
[12] – Fabian
[13] – McAndrew
[14] – Dongiu Seo & et al
[15] – Richardson & Hammock
[16] – Emotional Intelligence
[17] – Austin
[18] – Golman
[19] – Baumrind
[20] – Berns
[21] – Neurological Disorders
[22] – Neuropsychological
[23] – Meier & et al
[24] – Darley & et al
[25] – Karremans & et al
[26] – Independent Variable
[27] – Dependent Variable
هنگامی که فردی از طریق ابزار زبان با فرد دیگری ارتباط برقرار می کند رابطه ای بین آنها شکل می گیرد که آن را در هیچ جای دیگر طبیعت نمی توان یافت همین توانایی ترجمه کردن اصوات بی معنا به کلمات گفتاری و نوشتاری مهمترین امتیاز بشر یعنی زبان است. بعد از نظام خانواده مدرسه و روابط بین اعضای آن از مهمترین نهادهایی است که کودک و نوجوان به آن وارد می شود و از آنجائیکه آموزش و یادگیری غالباً از طریق تعامل بین معلم و فراگیر در کلاس درس اتفاق می افتد لازم است عوامل موثر بر این روند را به وسیله روش های علمی مورد بررسی قرار دهیم. مدیران و معلمان و والدین گزارش کرده اند که زمان زیادی را صرف مشکلات انضباطی به منظور تصحیح رفتارهای ضد اجتماعی کودکان و نوجوانان کرده اند و دانش آموزان به منظور تعامل با همسالان و معلمان به شیوه ای مناسب باید از مهارتهای اجتماعی برخوردار باشند و مهارتهای بین فردی خود را برای ساخت و حفظ شبکه های اجتماعی گسترش دهند. اکتساب مهارتهای اجتماعی و استفاده از آنها برای عملکرد موفق در زندگی حیاتی است و ما را در دانستن اینکه در موقعیتهای مختلف چه بگوئیم و چگونه رفتار کنیم توانمند می سازد. بررسی های متعدد نشان می دهد نارسایی در مهارت های اجتماعی تأثیر منفی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان می گذارد، مشکلات یادگیری را تشدید می کند و غالباً به بروز مشکلات سازگاری منجر می شود. در چنین عصری که فرد در زندگی روزمره خود انواع محدودیت های فردی و اجتماعی را تجربه کرده است و با برخورد با این موانع دچار تعارض و ناکامی می شود، چنانچه فردی بتواند جریان اجتماعی شدن را بدرستی طی نموده و نیازهای خود را با نیازهای جامعه ای که در آن زندگی می کند همسو نماید، به نوعی به کفایت اجتماعی رسیده و از عوارض روانی ناشی از آن، خاصه تشویش، افسردگی و اختلالات شخصیتی رهایی می یابد. با توجه به اهمیت مطالب ذکر شده، این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی، شادکامی و سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد شهرستان کلیبر انجام یافته است.
دوره متوسطه و سال های نوجوانی مرحله ی مهم و برجسته ی رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد به شمار می رود. در این دوره نیاز به تعادل هیجانی و عاطفی به ویژه تعادل بین عواطف و عقل، درک ارزش وجودی خویشتن، خود آگاهی (شناخت استعدادها، توانایی ها و رغبت ها)، انتخاب هدف های واقعی در زندگی، استقلال عاطفی از خانواده، برقراری روابط سالم با دیگران، کسب مهارت های اجتماعی لازم، شناخت زندگی سالم و مؤثر از مهمترین نیازهای نوجوان است. بنابراین کمک به او در رشد و گسترش مهارت های مورد نیاز برای زندگی بهتر، ایجاد یا افزایش اعتماد به نفس در برخورد با مشکلات و حل آنها و همچنین کمک به آنان در رشد و تکامل مهارت های اجتماعی لازم برای سازگاری موفق با محیط اجتماعی در جامعه، ضروری به نظر می رسد.
به طور کلی مهارت های اجتماعی به رفتارهایی گفته می شود که شالوده ی ارتباطات موفق و رو در رو را، تشکیل می دهند. مهارت های اجتماعی مجموعه ای از توانایی ها هستند که روابط اجتماعی مثبت و مفید را آغاز و حفظ نماید، دوستی و صمیمیت با همسالان را گسترش دهد، سازگاری رضایت بخشی را در مدرسه ایجاد کند، به افراد اجازه دهد که خود را با شرایط وفق دهند و تقاضاهای محیط اجتماعی را بپذیرند (گرشام و همکاران[1]، 2001).
براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی پیش بینی می شود که پس از سال 2010 ، کمتر کسی قادر خواهد بود بدون کسب مهارت های اجتماعی، زندگی رضایت بخشی داشته باشد. تأثیر آموزش این مهارت ها بر موفقیت در زندگی، از طریق دستکاری ظرفیت روانی – اجتماعی افراد امکان پذیر است. بنابراین آموزش این مهارت ها، ظرفیت روانی- اجتماعی افراد را بالا برده و آنها را قادر می سازد تا با اندیشه و تحلیل موقعیت، به رفتاری سازگارانه و همراه با تحمل رو آورند (منگرولکار و همکاران[2]، 2001).
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
بنابراین آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان از این جهت که چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابند و رفتارهای متناسب و مقبول از خود بروز دهند، ضرورت دارد (یاسینی فرید، 1392). اکتساب مهارت های اجتماعی، محور اصلی رشد اجتماعی، شکل گیری روابط اجتماعی، کیفیت تعامل های اجتماعی، سازگاری اجتماعی و حتی سلامت روان فرد به شمار می آید (تئودورو و همکاران[3]، 2005).
از آنجا که نیازهای اجتماعی متغیر می باشند و وابسته به زمینه اجتماعی خاص خود می باشند، بنابراین ضروری است که افراد مکانیزم پاسخ اجتماعی منطقی را در خود ایجاد کنند تا بتوانند خود را متناسب با نیازهای موقعیتی و وضعیتی تغییر دهند. ناتوانی برای تغییر رفتار در رابطه با نیازهای متغیر معمولاً به اختلال عملکرد منجر می شود. لذا مهارت های اجتماعی ضعیف به عدم پذیرش فرد توسط دیگران و ناسازگاری منجر می شود (هربرت و همکاران، 2005).
تقریباً تمامی متخصصین روانشناسی و علوم تربیتی بر این باورند که دوره نوجوانی حساس ترین، بحرانی ترین و مهمترین دوره رشد هر انسان می باشد، در این دوره فرد به بلوغ می رسد، در پی کشف هویت خود است، بدنبال استقلال و جدایی از وابستگی های دوره کودکی است، به همین دلایل در این دوره نوجوانان دارای وضعیت روانی با ثباتی نیستند و در این دوره هست که معمولا بیشترین مشکلات رفتاری برای نوجوانان بوجود می آید (نسائیان و اسدی، 1395).
در نظریه کولمن[4]، هر یک از مشکلات نوجوانان در یک سن به تقویمی خاص به نقطه اوج تنش خود می رسد که با توجه به تفاوت های جنسیتی تغییرپذیر است، و هر زمان که سن اوج تنش برای چند مسئله یا مشکل همزمان شود، سازگاری نوجوان دچار مشکل می شود، و در چنین وضعیتی است که مشکلات رفتاری برای آنان بیشتر نمایان می شود. اریکسون[5]، دوره نوجوانی را دوره هویت یابی در مقابل بی هویتی می داند، و با توجه به اینکه هویت یابی وحدتی است که بین سه سیستم زیستی، اجتماعی و روانی بوجود می آید، در صورتیکه چنین وحدتی حاصل نشود نوجوانان دچار آشفتگی در روابط و رفتار می گردند (انیسی و همکاران، 1386).
از سوی دیگر پیشرفت سریع فن آوری و اطلاع رسانی علی رغم مزایای فراوان، مشکلات زیادی را برای انسان معاصر به وجودآورده است . موج فزاینده افسردگی، پایین آمدن سن خودکشی، افزایش طلاق و بزهکاری و بسیاری از مشکلات روحی ـ اجتماعی دیگر واقعیت انکارناپذیری هستند که نشان می دهد گویا شادی از جوامع بشری رخت بربسته است ، براین اساس انسان معاصر در جستجوی شادی نمی داند به کدام گریزگاه پناه ببرد. آیا شادی را باید در ثروت جستجو کرد، در تحصیل و سایر عوامل مادی، آیا شادی در خانواده نهفته است یا در اجتماع؟ آیا شادی ریشه در محیط دارد یا در وراثت ، آیا رابطه ایی بین شادی و تیپ شخصیتی وجود دارد ؟ شادی از متغیرهایی است که در سالهای اخیر با رشد وتوسعه مثبت نگر مورد مطالعه بشری قرار گرفته است.
فردریکسون (2002) معتقد است عدم سلامت روانی و داشتن عواطف منفی همچون، اضطراب یا خشم، سبب می شوند ذهن فرد فقط به تولید واکنش دفاعی در برابر موضوعات ایجاد کننده ی این عواطف منفی، محدود شود در صورتی که عواطف مثبت، سبب می شوند که ذهن فرد بر روی محرکها باز باشد و این مساله به نوبه ی خود فرصتهایی را برای توجه ی گسترده تر به محیط ، ایجاد کرده و در نتیجه خلاقیت فرد را بیشتر کرده و موجب شادکامی می شود.
چن و همکاران (2001) در تحقیق دیگری به بررسی رابطه رفتار اجتماعی و پیشرفت تحصیلی در 286 دانش آموز پایه های چهارم، پنجم، ششم و هفتم پرداختند. نتایج تحقیق آنان از رابطه مثبتی میان پیشرفت تحصیلی و رهبری اجتماعی، تحمل ناکامی، مهارت اجتماعی جرئ تورزی و روابط دوستانه با همسالان حکایت داشت و همچنین رابطه منفی میان پیشرفت تحصیلی و پرخاشگری، ناسازگاری های تحصیلی و روابط نامطلوب با همسالان را نشان می داد.
بیان زاده و ارجمندی (1382) نشان دادند که برخی دانش آموزان دیرآموز مشغول به تحصیل در مدارس عادی، از نظر مهارت های اجتماعی با مشکلات بی شماری در سازش با محیط کلاس و شادکامی و عواطف روانی روبه رو هستند، بنابراین به نظر می رسد آموزش مهارت های اجتماعی به شیو های مفید و مؤثر موجب کاهش مشکلات درسی و غیردرسی، شادکامی و مشکلات روانی آنان می شود.
بنابراین با توجه به اهمیت مطالب ذکر شده؛ در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال اساسی هستیم که آیا آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی (سازگاری اجتماعی، شادکامی و سلامت روان) در بین دانش آموزان متوسطه شهرستان کلیبر بخش آبش احمد تاثیر دارد یا نه؟
نیازهای زندگی امروز، تغییرات سریع اجتماعی- فرهنگی، تغییر ساختار خانواده، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی، انسان ها را با چالش ها، استرس ها و فشارهای متعددی روبرو نموده است که مقابله ی مؤثر با آن ها نیازمند توانمندی های روانی- اجتماعی می باشد. فقدان مهارت ها و توانایی های عاطفی، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات آسیب پذیر نموده و آن ها را در معرض انواع اختلالات روانی، اجتماعی و رفتاری قرار می دهد (بیرامی و موحدی، 1394).
یکی از مسائل مهمی که در نوجوانان قابل ملاحظه و بررسی است، نحوه سازگاری نوجوانان در جوامع و بخصوص در محیط خانواده است . گاهی نوجوان به علت نداشتن مهارتهای مناسب ارتباطی دچار ناسازگاری در سطح خانواده و جامعه و در برخورد با همسالان می شود. و این ناسازگاری ها، منشاء بسیاری از ناسازگاریهای اجتماعی است. امروزه در دنیایی که بیش از هر زمان دیگر نیاز به انعطاف پذیری یا به عبارتی سازگاری اجتماعی وجود دارد، داشتن ارتباط مستمر و موفق با دیگران ، یافتن شغل مناسب و مهم تر از آن حفظ آن شغل ، به انجام رساندن وظایف شخصی ، عهده دار شدن مسئولیتهایی که جامعه اعم از خانواده و مدرسه به عهده فرد می گذارد مهم است و همه از عواملی است که به داشتن یک زندگی موفق در دنیای امروز کمک کند. اگر چه این موارد تضمین کننده یک زندگی ایده آل نیست ، ولی بدون شک داشتن سازگاری اجتماعی و انعطاف پذیری نقش بسزایی در زندگی افراد اجتماع دارد (رییسی، 1392).
دانشآموزی که مهارتهای اجتماعی لازم را کسب کرده است، دانشآموزی است که میتواند به خوبی با محیطش سازش کند و یا اینکه میتواند از طریق برقرار کردن ارتباط با دیگران از موقعیتهای تعارضآمیز کلامی و فیزیکی اجتناب کند. این گونه دانشآموزان، رفتارهایی از خود نشان میدهند که منجر به پیامدهای مثبت روانی-اجتماعی، نظیر پذیرش توسط همسالان و رابطه موثر با دیگران میشود. از سوی دیگر، کسانی که مهارتهای اجتماعی لازم را کسب نکردهاند، اغلب به اختلالهای رفتاری مبتلا میشوند، از طرف همسالان پذیرفته نمیشوند، در میان همسالان و بزرگسالان محبوب نیستند و با معلم و یا سایر افراد حرفهای بهخوبی کنار نمیآیند (تاجری، 1389). با توجه به این واقعیت ها؛ می توان به ضرورت آموزش مهارت های اجتماعی در نوجوانان و بهبود مولفه های روان شناختی آن ها پی برد. در واقع می توان دریافت که هرچقدر نوجوانان مهارت های اجتماعی را بهتر فراگیرند؛ روابط اجتماعی بهتری با دوستان، خانواده و کل اجتماع خواهند داشت و سازگاری اجتماعی مناسبی خواهند داشت.
1- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-1- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-2- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-3- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1- آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-1- آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-2- آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-3- آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبرتاثیر دارد.
آنچه نباید از نظر دور داشت این است که برآوردن نیازمندیهای کارکنان که نیروی فعال هر سازمانی هستند یکی از ضرورتهاست؛ چرا که غفلت از تامین چنین نیازهایی یا جلوگیری از ارضای نیازهای عمده آنها، موجب بروز آسیبهایی در هنگام کار، نظیر: ارائه کار ضعیف، کارگریزی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و تعهد کم می شود. این مسأله به نوبه خود میتواند در بازده تولید یک جامعه اثر مخربی به جا بگذارد. اندیشه تعهد[1]، موضوعی اصلی در نوشته های مدیریت است. این اندیشه، یکی از ارزش های اساسی است؛ که سازماندهی بر آن متکی است و کارکنان بر اساس ملاک تعهد، ارزشیابی می شوند. اغلب مدیران اعتقاد دارند که این تعهد، برای اثربخشی سازمانی ضرورتی تام دارد. تحقیقات مختلفی نشان داده است که نیرویی که تعهد سازمانی[2] بالایی داشته باشد می تواند در بهبود و رشد آن سازمان موثر باشد و به رشد و توسعه آن سازمان کمک کند و باعث می شود خود را فرد موثری در ساختار سازمان ببیند که این امر به انسجام آن سازمان کمک کرده و زمینه را برای مشارکت پویای سایر افراد فراهم آورد.
به تجربه اثبات شده است که شادی و نشاط ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تکامل درونی انسان ها است. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد سالم تر خواهد بود و بدون شک در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحت تر به دست می آید، در محیط شاد ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا می شود .فرجی، طوبی 1392
با توجه به اعمیت موضوعات ذکر شده، این پژوهش با هدف بررسی رابطه نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی انجام یافته است.
1-2- بیان مسئله
تعهد سازمانی نگرشی است که انعکاس احساساتی همانند دلبستگی و وفاداری نسبت به اهداف می باشد و کمبود آن باعث غیبت کارکنان، جابجایی، ایجاد هزینه های کاری، سرقت و نارضایتی شغلی می باشد (کوهن و فرند[3]، 2005). نتیجه تحقیقات نشان می دهد که برای پیش بینی و توجیه رفتار فرد بهمراتب، بیش از رضایت شغلی) تعهد سازمانی مورد استفاده قرار می گیرد و با استفاده از تعهد سازمانی، بهتر می توان میزان غیبت و جابهجایی کارکنان را پیشبینی کرد.( رابینز، استیفن 1378، ص283)
تعهد سازمانی نوعی وابستگی عاطفی است که براساس آن، خود شاغل، هویت خود را ازسازمان می گیرد، به آن احساس تعلق و وابستگی می کند، از ادامه عضویت درآن لذت می برد. شناخت وضعیت تعهد سازمانی کارکنان می تواند مدیران را درپیشرفت و بهبود کارکنان یاری رساند و هم چنین تعهد سازمانی می تواند بر متغیرهای مهم در حوزه مدیریت از جمله رضایت شغلی، ترک شغل، غیبت، استرس شغلی
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
وعملکرد تاثیرگذار باشد. بنابراین تعهدسازمانی یکی از ارزش های اساسی است که سازمان می تواند برآن متکی باشد (فیاضی و یوسفیان آرانی، 1394).
روابط میان فردی و تعاملات اجتماعی یکی از ابعاد رفتار سازمانی است که از عوامل مهم در اجرای مناسب وظایف اصلی سازمان، پیشبرد اهداف استراتژیک آن و نحوه برخورد سازمان با محیط خارجی محسوب می شود (فرگوسن[4]، 2011). در قرون اخیر، رشد و توسعه جوامع و اشتغالات ذهنی و کاری فراوان از یک طرف، مدرنیته و توسعه همه جانبه سازمان ها از طرف دیگر، تندرستی و شادکامی انسان ها را به طور چشمگیری کاهش داده و سبب ایجاد بیماری هایی همچون افسردگی و انزوا شده است. از نگاه دیگر، کارکنان سازمان ها خود را محکوم به پوسیدگی در پیکره سازمان می دانند و میل و اشتیاق خود را برای ارتقای فعالیت های سازمانی از دست داده اند (نسترن بروجنی و اسدی، 1393).
فردی که انگیزه فعالیت ندارد، تعهدی هم برای انجام کارهایش ندارد. هیچ انتظاری از فرد ناامید، دائماً خسته،افسرده که در شرایط بدتر، در محیطی انگیزه کش و خسته کننده بسر میبرد، نباید داشته باشید.
نیروی انسانی بانشاط و خشنود، سازگار با اهداف و ارزش های سازمان و متمایل به حفظ عضویت سازمانی که حاضر است فراتر از وظایف خود فعالیت کند، می تواند عامل مهمی در اثر بخشی سازمان باشد. وجود چنین نیرویی در سازمان، توام با بالا رفتن سطوح عملکرد و پایین آمدن میزان غیبت، تأخیر و ترک خدمت کارکنان است (پدرسن و ایچمیت[5]، 2011).
بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده؛ یکی از راه های دستیابی به نیروی انسانی متعهد، ایجاد نشاط و شادمانی اجتماعی افراد می باشد، با توجه به اهمیت این موضوع، این پژوهش در پی پاسخ به این سوال اساسی می باشد که آیا نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی در بین کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
نیروی انسانی متعهد خود را متعلق به سازمان می بیند، برای اهداف سازمان که اهداف خود اوست، از خویش مایه می گذارد، نسبت به سازمان وابسته شده و خود را با آن هویت می بخشد. لذا وجه یا معیار عمده تمایز برتری سازمان ها نسبت به یکدیگر نیروی انسانی متعهد است. این شاخص، اثربخشی، کارایی سازمانی را افزایش می دهد. بنابراین آن چه که موجبات تحقق مزیت رقابتی سازمان ها و جلب رضایت مندی مشتریان را تضمین می کند، منابع انسانی متعهد است. از این رو شناخت عوامل مرتبط و تاثیر گذار بر تعهد سازمانی کارکنان می تواند سازمان ها را در بهبود و اثربخشی و کارایی کمک نموده و موجب افزایش عملکرد اجتماعی و اقتصادی سازمان ها گردد (علمی و همکاران، 1390).
وجود نیروی انسانی متعهد وجهه سازمان را در اجتماع مهم جلوه می دهد و زمینه را برای رشد و توسعه سازمان فراهم می کند. هر سازمان به کارکنانی نیاز دارد که فراتر از وظایف مقرر و معمول خود به فعالیت بپردازند. وجود چنین نیروهایی در سازمان ضمن کاهش غیبت، تاخیر و جابجایی موجب افزایش چشمگیر عملکرد سازمان، نشاط روحی کارکنان و تجلی بهتر اهداف متعالی سازمان و نیز دستیابی به اهداف فردی خواهد شد. تعهد سازمانی، عامل مهمی برای درک و فهم رفتار سازمانی و پی شبینی کننده خوبی برای تمایل به باقی ماندن در شغل می باشد (سلاجقه و همکاران، 1393).
با توجه به چالشهایی که سازمانها امروزه با ان مواجه هستند ایجاد سازمان بانشاط یکی از نیازهای استراتژیک برای موفقیت در بلند مدت می باشد.همچنین با توجه به اینکه افراد بیش ترین وقت خود را در سازمانها سپری می کنند اگر محیط کاری با نشاطی داشته باشند از مزایای ناشی از ان بهره مند می شوند.با توجه به مطالب یاد شده وضرورت وجود شادی ونشاط در محیط کار بخصوص شرایط سنگین صنایعی همچون نیروگاه به نظر می رسد ایجاد و تقویت نشاط در بین کارکنان می تواند در دستیابی سازمان به موفقیت کمک شایانی نمایدو ضرورت مطالعه و بررسی رابطه بین نشاط اجتماعی و تعهد سازمانی در این پژوهش را اشکار می سازد..
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- اهداف اصلی
تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
1-4-2- اهداف فرعی
1- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
2- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
3- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
1-5- فرضیه های پژوهش
1-5-1- فرضیه های اصلی
نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
1-5-2- فرضیه های فرعی
1- نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
2- نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
3- نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
وقوع انقلاب صنعتی و تداوم آن در اروپای قرن نوزدهم، ایجاد کارخانههای بزرگ و اجرای طرحهای عظیمی چون احداث شبکههای سراسری راهآهن را میطلبید که به سرمایههای پولی کلانی نیاز داشت. تأمین چنین سرمایههایی از امکانات مالی یک یا چند سرمایهگذار و حتی دولت های آن زمان فراتر بود و از سویی یک یا چند سرمایهگذار نیز آمادگی قبول خطر تجاری چنین فعالیتهای بزرگی را نداشتند. از این رو با بهرهگیری از دو دستاورد بزرگ و مفید انقلاب صنعتی یعنی سازماندهی و همکاری، نخستین شرکت های سهامی شکل گرفت که مسئولیت صاحبان سهام آنها محدود به مبلغ سرمایهگذاری شان بود. این قالب نوین (یعنی شرکت سهامی) راهحل مناسبی برای تأمین سرمایههای کلان و توزیع مخاطرات تجاری بود. رشد و توسعه شرکت های سهامی در گذر زمان به پیدایش و فزونی قشری از صاحبان سرمایه انجامید که در اداره شرکت ها مشارکت مستقیم نداشته و از طریق انتخاب هیئت مدیره، امور شرکت را هدایت و بر آن نظارت میکردند (شباهنگ، 1377).
با وقوع این رویداد بحث تفکیک مالکیت از مدیریت مطرح شد. به عبارتی مدیر، نماینده مالک بود و بر نحوه فعالیت دارایی های مالک نظارت می کرد و در نهایت به مالک درباره نحوه بهره برداری و اداره دارایی هایش گزارش می داد. از طرفی با بزرگ شدن شرکت ها مردم به سرمایه گذاری در این شرکت ها روی آوردند و به این ترتیب در مالکیت واحدهای بزرگ اقتصادی سهیم شدند. آنان سرمایه های اندک خود را در اختیار مدیران این واحدها قرار می دادند و در عوض سود دریافت می کردند. بنابراین مالکان (سهامداران) به دنبال حداکثر کردن ثروت خود بودند.
حداکثر ساختن ثروت سهامداران، ایفای وظایف اخلاقی و مسئولیتهای اجتماعی می تواند از اهداف بسیار مهم شرکت ها به شمار آید. یکی از عواملی که تأثیر قابل ملاحظه ای در تحقق اهداف مزبور دارد اجرای مناسب اصول حاکمیت شرکتی می باشد. در حدود سیصد سال قبل که آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل، بحث تفکیک گردانندگان (مدیران) شرکت ها را از مالکیت آنها مطرح کرد، همواره مکانیزم هایی برای برقراری تعادل میان منافع صاحبان موسسات (سرمایه گذاران) و مدیران پیشنهاد گردیده است.
رشد و شکوفایی اقتصاد هرکشوری به مدیریت کارآمد، سرمایه گذاری و برنامه ریزی مناسب بستگی دارد، هدایت صحیح جریانات پولی و وجوه سرگردان به سمت و سوی صنایع تولیدی، رشد اقتصادی، افزایش تولید ناخالص ملی، ایجاد اشتغال، افزایش درآمد سرانه و نهایتاً رفاه عمومی را در پی خواهد داشت. امروزه با توجه به فضای رقابتی بازار های مالی، لزوم در اختیار داشتن اطلاعات کافی از بازارهای مالی امری بدیهی به نظر می رسد، به طوری که هزینه های ناشی از اطلاعات ناصحیح در بسیاری از موارد غیر قابل جبران خواهد بود.
یکی از مهمترین تحولات جهان در قرن هجدهم میلادی، انقلاب صنعتی و تفکیک مالکیت از مدیریت بود و نتیجه این تحولات، ظهور شرکت های سهامی بزرگ و در کنار آن سهامداران، مدیران، اعتباردهندگان، کارکنان و سایر ذی نفعان می باشد که در پی آن بازار مالی سازمان یافته ای در اکثرکشورها به وجود آمد. از آنجا که امکان حضور همه سهامداران و ذی نفعان در شرکتها وجود ندارد، لذا مدیران به نمایندگی از طرف آنها اداره امور شرکتها را به دست گرفتند و مسئول پاسخگویی به ذی نفعان در مقابل منابع در دسترس شان شدند. از این رو تضاد منافع بین مدیران و سهامداران به وجود آمد.
از سویی دیگر، مبنای تصمیمگیری مشارکت کنندگان در بازارهای اوراق بهادار اطلاعاتی است که توسط بورسها، ناشران اوراق بهادار پذیرفته شده در بورس و واسطههای مالی فعال در این بازارها منتشر میشود. بهرهگیری از اطلاعات منتشره یا افشاء شده و به عبارتی تصمیمگیری صحیح در بازار اوراق بهادار زمانی امکانپذیر است که اطلاعات مزبور به موقع، مربوط، با اهمیت و نیز کامل و قابل فهم باشند. چنانچه اطلاعات افشاء شده از ویژگیهای فوق یا بعضی از آنها برخوردار نباشند، بدون تردید ساز و کار کشف قیمت در بازار به درستی عمل نخواهد کرد و قیمتگذاری اوراق به شیوهای مطلوب انجام نخواهد شد. در نتیجه، واقعی بودن قیمتها، پیشبینی منطقی روند آتی آن و به طور کلی شفافیت و عادلانه بودن بازار مورد سؤال خواهد بود. در واقع هدف اصلی افشای اطلاعات، ایجاد شفافیت بیشتر در بازار اوراق بهادار است. افشای اطلاعات موجب بهبود ساز و کار کشف قیمت و در نتیجه قیمتگذاری بهینه و افزایش امکان پیشبینی منطقی روند قیمتها میشود. به علاوه، انتشار صحیح و به موقع اطلاعات بازار موجب ایجاد ذهنیت مثبت نسبت به برقراری عدالت در بازار و ثبات و انسجام بیشتر آن میشود. همچنین بهبود شفافیت بازار، به نوبه خود، موجب افزایش رقابت در بین فعالان بازار میشود و مناسبات موجود در میان اعضای بازار و سرمایهگذاران را تقویت و امر نظارت و اجرای قوانین را آسان میکند (مصطفایی، 1389).
اصول حاکمیت شرکتی یکی از مسائل مهمی است که رعایت آن میتواند موجب جلب اعتماد سرمایه گذاران و جذب آنها به بازار سرمایه شود. با اینکه این مسئله در ایران هنوز در مرحله اقدامات اولیه به سر میبرد، اما نهادهای ناظر کشورهای منطقه در این زمینه پیشرفتهای زیادی داشته اند. الگوگیری از مقررات حاکمیت شرکتی از این کشورها و تلاش برای بومی سازی و بهبود آنها میتواند در شکوفایی بیشتر بازار سرمایه ایران نقش مهمی داشته باشد.
سرمایه گذاری یکی از عوامل مهم توسعه در قرن حاضر است. سرمایه گذاری نیازمند برنامه ریزی است. بنابراین، امکان بهره برداری مناسب از فرصت های موجود را فراهم می آورد. برای افزایش اثربخشی برنامه ریزی باید توانایی پیش بینی صحیح و مستمر را بهبود بخشید. پیش بینی، عنصر کلیدی در تصمیم گیری های اقتصادی است. سرمایه گذاران، اعتباردهندگان، مدیریت و سایر اشخاص در تصمیم گیری های اقتصادی متکی به پیش بینی و انتظارات هستند. همچنین توجه به بودجه سالانه شرکت پیش بینی تولید، فروش و سود هر سهم آن و کنترل بودجه در گزارش های میان دوره ای و میزان تحقق پیش بینی ها، در تغییرات قیمت سهام تأثیر بسزایی دارد.
مطالعات پیشین نشان می دهند که پیش بینی های مدیریت، قیمت سهام، نقدینگی بازار سهام و پیش بینی تحلیل گران را تحت تأثیر قرار می دهد (براکمن و سیکون[1]، 2008، هرست و همکاران[2]، 2008، خالقی مقدم، 1377). این نتایج حاکی از آن است که سود پیش بینی شده توسط شرکت ها دارای محتوای اطلاعاتی و کارآیی بوده و از این جهت اهمیت پیش بینی سود حسابداری به دلیل نقش و تأثیر آن در تصمیم گیری های استفاده کنندگان بویژه سرمایه گذاران بارزتر می شود.
بنابراین یکی از الزامات رقابت سالم دسترسی همه مشارکتکنندگان بازار به اطلاعات شفاف است. تدوین و اجرای استانداردهای حسابداری، افزایش شفافیت سیاستهای پولی و مالی دولت، تدوین قوانین و مقررات لازم توسط دستگاههای مربوط، شناسایی نقاط ضعف در اجرای درست قوانین و مقررات و افزایش کانالهای اطلاع رسانی مناسب، میتواند اقداماتی موثر در افزایش شفافیت باشند.
تجویدی (1386)، به نقل از بوشمن و همکاران[3] (2003)، شفافیت شرکتی را در دسترس بودن گسترده اطلاعات مربوط و قابل اتکا در خصوص نتایج عملکرد دوره ای، وضعیت مالی، فرصت های سرمایه گذاری، نظام حاکمیت شرکتی، ارزش و ریسک شرکت های سهامی عام تعریف می نماید. وجود شفافیت از یک سو به سهامداران خرد اطمینان می دهد که همواره اطلاعات قابل اتکا و به موقع در خصوص ارزش شرکت دریافت خواهند کرد و سهامداران عمده و مدیران در پی تضییع حقوق آنها نیستند و از سوی دیگر مدیران را به تلاش در جهت افزایش ارزش شرکت به جای پیگیری منافع کوتاه مدت شخصی ترغیب می کند و در نتیجه می تواند از میزان و شدت رسوائیهای مالی به میزان قابل توجهی بکاهد ( بولو، مهام و همکاران،1389).
از این رو می توان این پرسش را مطرح کرد که مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر خطای پیش بینی سود[4] و امتیاز شفافیت[5] شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران چگونه تأثیر می گذارد؟
در حالت کلی پنج گرایش عمده در تحقیقات حسابداری مورد استفاده قرار می گیرد. رویکرد مدل تصمیم گیری، تحقیقات بازار سرمایه، تحقیقات رفتاری[6]، تئوری نمایندگی[7] و سایر تحقیقات (انتقادی[8]و هزینه تهیه اطلاعات)، از عمده ترین مبانی مورد استفاده در تحقیقات حسابداری هستند (شباهنگ، 1384). چند پایگاه نظری عمده و متفاوت برای تبیین حاکمیت شرکتی مطرح شده است. هر یک از آنها با واژه های متفاوت و از جنبه های گوناگون که ناشی از زمینه علمی خاص هر گروه است به موضوع حاکمیت شرکتی پرداخته اند. نظریه نمایندگی ناشی از زمینه مالی و اقتصادی؛ نظریه هزینه معاملات[9]، ناشی از اقتصاد و تئوری سازمانی و نظریه ذی نفعان[10]، ناشی از یک دیدگاه اجتماعی در مورد حاکمیت شرکتی می باشد (حساس یگانه، 1384). گرچه تفاوت های عمده ای بین چارچوب های نظری مختلف وجود دارد، اما دارای وجوه مشترک مشخصی هستند، لکن هر یک، موضوع را از دیدگاهی متفاوت در نظر می گیرند، در حالی که در اغلب تحقیقات انجام شده در حوزه حسابداری، مدیریت مالی و سایر رشته های مدیریتی بیشتر به ارتباط بین حسابداری، حسابرسی و کنترل های تجاری پرداخته شده، در طی سال های اخیر بیشتر تحقیقات انجام شده بر مفهوم حاکمیت شرکتی و تأمین منافع سهامداران و نیز افزایش این منافع، تأکید داشته است (حساس یگانه، 1387).
بررسی های کوهن (2000)[12] ، نشان داد که تحقیقات انجام شده قبلی در حوزه حسابداری، مدیریت مالی و سایر رشته های مدیریتی از سه دیدگاه به موضوع حاکمیت شرکتی توجه کرده اند. دیدگاه اول، نظریه نمایندگی است که همواره یکی از حوزه های پویا در تحقیقات حسابداری بوده و بخش عمده ای از تحقیقات حسابداری و مدیریت را به خود اختصاص می دهد. فرض اساسی این نظریه این است که مدیران بر اساس منافع شخصی خود عمل می کنند و منافع سهامداران را رعایت نمی کنند.
برخلاف نظریه نمایندگی و دیدگاه وابستگی منافع، در این دیدگاه اجرای فرآیند حاکمیت شرکتی بدون تحمل ضرر و زیان امکان پذیر نمی باشد. ساز و کار های حاکمیت شرکتی قادر به نظارت بر مدیریت در این دیدگاه، اصطلاحی نمادین تلقی می گردد. در این دیدگاه مدیریت ارشد سازمان از دوستان و همکاران نزدیک خود جهت تشکیل اعضای هیئت مدیره استفاده می نماید. همچنین، اعضای هیئت مدیره پیگیر تصویب فعالیت های مدیریت، نظارت بر چگونگی تحقق مقررات و رعایت الزامات قانونی و نیز افزایش پاداش مدیریت واحد تجاری می باشند. با توجه به مباحث فوق، مشاهده می گردد که اگر چه در تمامی این دیدگاه ها پیش فرض اولیه، کسب منافع سهامداران می باشد، ولی فقط به اعضای هیئت مدیره و تیم مدیریت واحد تجاری توجه شده و سهامداران و سایر ذی نفعان، در هیچکدام از دیدگاه های یاد شده مورد توجه قرار نمی گیرد (حساس یگانه، 1387).
حاکمیت شرکتی روابط بین ذینفعان متعدد و هدفهایی را که بر اساس آنها شرکت اداره میشود، در بر میگیرد. ذینفعان اصلی، مدیر عامل، سهامداران و هیئت مدیره هستند. سایر ذینفعان عبارتند از: کارمندان، عرضهکنندگان کالا، مشتریان، بانکها و سایر وام دهندگان، قانونگذاران، محیط و به طور کلی جامعه.
سود تقسیم شده یکی از اجزای مهم بازده سرمایه گذاری است و از آنجایی که سود پیش بینی شده یکی از عناصر مهم در محاسبه بازده مورد انتظار سرمایه گذاری ها است؛ بنابراین دقت در پیش بینی سود و شناخت عوامل مؤثر بر انحراف آن از اهمیت به سزایی برخوردار است. شاید بتوان مهمترین عامل تأثیر گذار بر قیمت سهام را در پیش بینی سود هر سهم جستجو کرد. مهمترین منبع اطلاعاتی سرمایه گذاران، اعتباردهندگان و سایر استفاده کنندگان از اطلاعات شرکت ها پیش بینی های سود ارائه شده توسط آنها در فواصل زمانی معین است (ثقفی و تالانه،1385).
پیش بینی سود مدیریت، نوعی افشای اجباری است که اطلاعاتی درباره سود مورد انتظار هر شرکت خاص ارائه می کند و جنبه ای کلیدی از افشاء به شمار می رود ( هرست، 2008 ). اساساً افشای اختیاری و اجباری دو مجرای ارتباطی مهم مدیران برای انتقال اطلاعات به سهامداران بیرونی است. هرچند ادبیات قابل توجهی نشان می دهد که این دو نوع افشاء، اطلاعات ارزشمند و مربوطی دارد و بر قیمت اوراق بهادار بطور معنادار تأثیر می گذارد با این حال این افشاها می تواند خطاهایی نیز داشته باشد. بررسی این موضوع می تواند موجب درک بهتر ارزش افشای اطلاعات شود و برای سرمایه گذاران و مراجع تدوین استاندارد نیز قابل استفاده باشد.
امروزه تقاضا برای شفافیت فعالیت نهادها و بازارها به شدت افزایش یافته است. بسیاری از استدلالهایی که درباره ایجاد یک نظام مالی جدید جهانی مطرح میشود، بیش از هر چیز بر درخواست افزایش شفافیت متمرکز است.
درخواستهای فزاینده برای شفافیت در مباحث اقتصادی، مالی و تجاری، بیانگر گرایش جهانی به سمت شفافیت بیشتر در زمینههای حساس است. پژوهشگران، سیاستگذاران و مجریان امور، همگان را به شفافیت در مقولات مختلفی از قبیل بانکداری، معیارهای حسابداری و حسابرسی، رویّه های بودجه ملی، کنترل مواد مخدر، محیط زیست، فعالیتهای مبارزه با فساد، کمکهای توسعهای چند جانبه و قوانین کار و زیست محیطی در بخش خصوصی فرا میخوانند.
هر قدر تبادل اطلاعات در جوامع بیشتر باشد، امکان اتخاذ تصمیمات آگاهانه و پاسخگویی بخش خصوصی و دولتی در مورد چگونگی تحصیل و مصرف منابع بیشتر میشود و امکان رشد فساد کاهش مییابد (ویش واناث و کافمن[18]، 1999).
هدف از درخواست شفافیت اجازه دادن به افراد، بازارها یا دولتها است تا سایرین را در قبال سیاستها و عملکردهایشان پاسخگو نگه دارند. بنابراین شفافیت را میتوان به منزله اطلاعاتی دانست که توسط نهادها منتشر میشوند و مربوط به ارزیابی این نهادها هستند (حیدری، 1383).
شایان توجه است که در هر دو تعریف خرد و کلان، مفهوم شفافیت نقش اصلی را ایفا میکند. در بعد کلان، شفافیت در سطح شرکت میان عرضهکنندگان سرمایه سبب ایجاد اعتماد میشود. در بعد خرد، شفافیت، موجب ایجاد اعتماد کلی در اقتصاد کلان میشود. در هردو حالت، شفافیت منجر به اختصاص کارآتر سرمایه خواهد شد (قدس، 1387).
واضح است که بازارهای فعال در یک اقتصاد از یکدیگر تاثیر میپذیرند. از این رو فقدان شفافیت در یک بازار از کارآیی بازارهای دیگر میکاهد. به منظور دستیابی به توسعه اقتصادی باید شفافیت در تمام بازارها پیگیری و ساز و کارهای مناسب با آن بازار برای دستیابی به شفافیت برقرار شود. تدوین و اجرایی کردن استانداردهای حسابداری، افزایش شفافیت سیاستهای پولی و مالی دولت، تدوین قوانین و مقررات لازم توسط دستگاههای مربوط، شناسایی نقاط ضعف در اجرای درست قوانین و مقررات و افزایش کانالهای اطلاع رسانی مناسب میتواند اقداماتی موثر در افزایش شفافیت باشد.
1) اهداف علمی
هر پژوهشی برای دستیابی به اهدافی خاص صورت می گیرد، این هدف خود را در قالب مسئله پژوهش نمودار می سازد و از طریق آن آشکار می شود.
الف) اهداف اصلی :
ب) اهداف فرعی :
2) اهداف کاربردی
1- سیاست گذاران حوزه بورس اوراق بهادار، برای طرح و بررسی مکانیزم های حاکمیت شرکتی و ارزیابی کیفیت راهبری و ارتباط آن با شفافیت اطلاعات مالی و کاهش خطای پیش بینی سود مدیریت می توانند از یافته های این پژوهش بهره مند شوند.
2-سرمایه گذاران بالقوه و بالفعل و تحلیل گران، با ارزیابی مکانیزم های حاکمیت شرکتی و چگونگی ارتباط موجود میان این مکانیزم ها با شفافیت اطلاعات مالی و تحلیل دقت پیش بینی سود می توانند در انتخاب سبد سرمایه گذاری خود بر یافته ها و نتایج این پژوهش اتکا نمایند.
3-دانشگاه ها و سایر مراکز علمی و پژوهشی با مشخص شدن نتایج این پژوهش می توانند با استفاده از آن به تحقیقات تخصصی تر اقدام نموده و در انجام پژوهش های بعدی در این زمینه و تدوین نظرات علمی به آن اتکا کنند.
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
محقق فرضیه های پژوهش را در دو گروه اصلی و فرعی دسته بندی کرده است :
الف)فرضیه های اصلی :
1- مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارند.
2-مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر امتیاز شفافیت در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارند.
ب)فرضیه های فرعی :
1- ساختار هیئت مدیره بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
2- ساختار مالکیت شرکت بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
3- میزان نفوذ و مالکیت دولت بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
4- درصد سهام شناور آزاد بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
5- مرجع حسابرسی بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
6- ساختار هیئت مدیره بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
7- ساختار مالکیت شرکت بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
8- میزان نفوذ و مالکیت دولت بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
9- درصد سهام شناور آزاد بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
10- مرجع حسابرسی بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
این پژوهش از لحاظ هدف از نوع کاربردی است، از لحاظ روش استنتاج توصیفی – تحلیلی می باشد و از لحاظ طرح پژوهش، از نوع همبستگی- ز نوع علّی پس رویدادی است.
جهت تجزیه و تحلیل رابطه بین متغیرها در فرضیه ها از رگرسیون چندگانه با مدل چند متغیره پایه و برای معنا داری همبستگی میان متغیرها از آزمون های همبستگی استفاده می شود.
قلمرو موضوعی پژوهش در زمره تحقیقات بازار سرمایه است.
جامعه آماری این پژوهش، شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در صنایع و گروه های مختلف می باشد.
یکی از مهم ترین مباحث روش شناسی هر پژوهش علمی، انتخاب حجم نمونه و روش نمونه گیری است. یک نمونه ایده آل آنقدر بزرگ است که می تواند معرف دقیق جامعه ای باشد که محقق می خواهد نتیجه پژوهش را به آن تعمیم دهد و آنقدر کوچک است که از نظر دستیابی به آزمودنی ها مقرون به صرفه است (شریفی، 1374).
برای انتخاب نمونه در این پژوهش از روش حذف سیستماتیک استفاده شده که با اعمال معیارهای زیر 92 شرکت در نمونه آماری قرار گرفته است :
داده های مورد نیاز از متن صورتهای مالی اساسی، اطلاعیه های مجامع شرکت ها و گزارش های ماهانه و سالانه بورس اوراق بهادار تهران خواهند شد.
پس از جمع آوری داده ها به روش فوق، متغیرهای پژوهش با استفاده از نرم افزار صفحه گسترده(EXCEL) محاسبه خواهند گردید. در حقیقت برای گردآوری داده ها از منبع ثانویه یعنی اسناد سازمانی منتشر شده در CD شرکت اطلاع رسانی بورس و نرم افزار ره آورد نوین استفاده خواهد شد.
اطلاعات مبانی نظری و تئوریک پژوهش، به صورت کتابخانه ای و با استفاده از کتب و مقالات فارسی و لاتین جمع آوری شده و اطلاعات لازم برای آزمون فرضیه های پژوهش، از منابع مختلفی از جمله نرم افزار ره آورد نوین، سایت بورس، سایت پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران، سایت مدیریت پژوهش، توسعه و مطالعات اسلامی و. . . استخراج خواهد شد که پس از انتقال به نرم افزار صفحه گسترده (EXCEL) مورد پردازش قرار خواهد گرفت. در ضمن برای آزمون فرضیه ها از نرم افزار SPSS استفاده خواهد شد.
روش های آماری: